خواب تو را می بینم و خود را به گند می کشم
لمس تن گرم تو را می جویم و گم می شوم
هر شب شمارش می کنم تا روی ماهت بینم و
تا دست پر حس تو را بر روی گونم سایم و
در خواب این حس گنه را بیخیالش باشم و
اندام عریان تو را بر جان خود چسبانم و
شعر غزلناک دوتا چشم خمارت خوانم و
خود را ز بیداری از این رویای دی ترسانم و
فریاد جانکاه فراخواب خودم بشناوم و
از خواب وحشت زای زیبای دلم برجایم و …
نظرات شما عزیزان:
|